مردی برای اصلاح سر وصورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها درباره موضوعات مختلفی صحبت کردند . وقتی به موضوع خدا رسیدند ، آرایشگر گفت : من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد .
آرایشگر گفت : کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد ورنجی وجود می داشت. نمی توانم خدای مهربان را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد.